سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکایت های زیبا از گلستان سعدی
 دشمنترین دشمنان
از دانشمند بزرگى پرسیدم معنى این سخن (رسول خدا صلى الله علیه و آله )چیست ؟ مى فرماید
اعدا عدوک نفسک التى بین جنیک
دشمنترین دشمنان تو، نفس بدفرماى تو است که در میان دو پهلوى تو (در درون تو ) قرار دارد.
در پاسخ گفت : از آنجا که به هر دشمنى نیکى کنى ، دوست تو گردد، مگر نفس اماره که هر چه او را بیشتر مدارا کنى ، مخالفتش زیاد مى شود. بنابراین دشمنترین دشمنان خواهد بود.
فرشته خوى شود آدمى به کم خوردن
وگر خورد چو بهائم (427) بیوفتد چو جماد
مراد هرکه برآرى مرید امر تو گشت
خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد

 

 دعواى خنده آور یهودى و مسلمان
هر کس عقل و خرد خود را نزد خود کامل و تمام فرض مى کند و فرزندش ‍ را زیبا تصور مى نماید. یک نفر یهودى با مسلمانى نزاع مى کرد. از گفتگوى آنها خنده ام گرفت و مسلمان خشمگینانه به یهودى مى گفت : ((الهى اگر این سند من درست نیست مرا به آیین یهود از دنیا ببر!))
یهودى مى گفت : سوگند به تورات ، اگر سخنم نادرست باشد مانند تو پیرو اسلام گردم .
یکى یهود و مسلمان نزاع مى کردند
چنانکه خنده گرفت از حدیث ایشانم
به طیره گفت مسلمان : گرین قباله من
درست نیست خدایا یهود میرانم
یهود گفت : به تورات مى خورم سوگند
وگر خلاف کنم ، همچو تو مسلمانم
آرى ، اگر عقل و خرد از پهنه خاک نابود شود، هیچ کس خود را جاهل نپندارد.
گر از بسط زمین ، عقل منعدم گردد به خود گمان نبرد هیچکس که نادانم
 اعتدال در نیکى
چوپانى پدر خردمندى داشت . روزى به پدر گفت : ((اى پدر دانا و خردمند! به من آن گونه که از پیروان آزموده انتظار مى رود یک پند بیاموز!))
پدر خردمند چوپان گفت : ((به مردم نیکى کن ، ولى به اندازه ، نه به حدى که طرف را لوس کند و مغرور و خیره سر نماید.))
شبانى با پدر گفت اى خردمند
مرا تعلیم ده پیرانه (443) یک چند
بگفتا: نیک مردى کن نه چندان
که گردد خیره ، گرگ تیزدندان

 

 آموختن خاموشى از حیوانات
نادانى مى خواست به الاغى سخن گفتن بیاموزد، گفتار را به الاغ تلقین مى کرد و به خیال خود مى خواست سخن گفتن را به الاغ یاد بدهد.
حکیمى او را دید و به او گفت : ((اى احمق ! بیهوده کوشش نکن و تا سرزنشگران تو را مورد سرزنش قرار نداده اند این خیال باطل را از سرت بیرون کن ، زیرا الاغ از تو سخن نمى آموزد، ولى تو مى توانى خاموشى را از الاغ و سایر چارپایان بیاموزى . ))
حکیمى گفتش اى نادان چه کوشى
در این سودا بترس از لولائم (444)
نیاموزد بهایم (445) از تو گفتار
تو خاموشى بیاموز از بهائم
هر که تاءمل نکند در جواب
بیشتر آید سخنش ناصواب
یا سخن آراى چو مردم بهوش
یا بنشین همچو بائم خموش
صبر و حوصله لقمان در سؤ ال نکردن

لقمان دید آهنى در دست حضرت داوود علیه السلام است و همچون موم در نزد او نرم مى شود و او هرگونه بخواهد آن را مى سازد، چون مى دانست که بدون پرسیدن ، معلوم مى شود که داوود علیه السلام چه مى خواهد بسازد. از او سؤ ال نکرد، بلکه صبر کرد تا اینکه فهمید داوود علیه السلام به وسیله آن آهن ، زره ساخت .
چو لقمان دید کاندر دست داوود
همى آهن به معجز موم گردد
نپرسیدش چه مى سازى که دانست
که بى پرسیدنش معلوم گردد

 نیکى به بدان ، براى هدایت آنها

پارسایى در مناجات خود مى گفت : ((خدایا! بر بدان رحمت بفرست ، اما نیکان خود رحمتند و آنها را نیک آفریده اى . ))
از این رو مى گویند: فریدون (شاه باستانى که بر ضحاک ستمگر پیروز شد و خود به جاى او نشست ) دستور داد خیمه بزرگ شاهى براى او در زمینى وسیع ساختند. پس از آنکه آن سراپرده زیبا و عالى تکمیل شد، به نقاشان چنین دستور داد تا این را در اطراف آن خیمه با خط زیبا و درشت بنویسند و رنگ آمیزى کنند:
((اى خردمند! با بدکاران به نیکى رفتار کن ، تا به پیروزى از تو راه نیکان را برگزینند.))
فریدون گفت : نقاشان چین را
که پیرامون خرگاهش بدوزند
بدان را نیک دار، اى مرد هشیار!
که نیکان خود بزرگ و نیک روزند

 محرومیت اهل کمال از زینتهاى دنیا

از یکى از بزرگان پرسیدند: ((با اینکه دست راست داراى چندین فضیلت و کمال است ، چرا بعضى انگشتر را در دست چپ مى کنند؟))
او در پاسخ گفت : ((مگر نمى دانى که همیشه اهل کمال و صاحبان فضل ، از نعمتهاى دنیا محروم هستند؟!))
آنکه حظ آفرید و روزى داد
یا فضیلت همى دهد یا بخت (446)

 یا بخشنده باش یا آزادمرد

از حکیم فرزانه اى پرسیدند: با اینکه خداوند چندین درخت مشهور و بارور آفریده است ، مردم هیچ کدام از آنها را به عنوان ((آزاد)) یاد نکنند، مگر درخت ((سرو)) را با اینکه این درخت میوه ندارد، حکمت چیست که تنها این درخت را آزاده خوانند و از او به نیکى یاد نمایند؟!(447)
به آنچه مى گذرد دل منه که دجله بسى
پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
گرت ز دست برآید، چو نخل باش کریم
ورت ز دست نیاید، چو سرو باش آزاد

پایان این کتاب را با قسمت پایانى گلستان سعدى ، تغییر در عبارت پردازى ، زینب مى دهیم که گوید:
((غالب گفتار سعدى ، طرب انگیز است و طیبت آمیز...بر راءى روشن صاحبدلان که روى سخن در ایشان است ، پوشیده نماند که در موعظه هاى شافى را در سلک عبارت کشیده است و داروى تلخ نصیحت ، به شهد ظرافت برآمیخته تا طبع ملول ایشان ، از دولت قبول ، محروم نماند.))
الحمد لله رب العالمین
ما نصیحت به جاى خود کردیم
روزگارى در این به سر بردیم
گر نیاید به گوش رغبت کس
بر رسولان پیام باشد و بس

به امید بهروزى و پیروزى و سرانجام نیک

+ نوشته شـــده در جمعه 90/10/9ساعــت 1:54 عصر تــوسط عباس قادری | نظر