سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روز اول رمضان کریم

به نام خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

باتمام نیرو اخلاصمانروز اول ماه مهمانیت را روزه گرفته وبا یار خود تجدید بیعت کردیم ودر هنگامه اذان مغرب به هنگام افطار در سر سفره ی یار دیرینه خود نشستیم وروزه را باز کردیم به اسم یار خود..........


+ نوشته شـــده در شنبه 91/4/31ساعــت 9:18 عصر تــوسط عباس قادری | نظر
زندگی عشق

لحظه هاگذشت،رسید به ساعت ها،ساعت رفتند وزیادشدند وجای خود رابه روزها وشبها ودر نهایت ماه ها وساله دادند.

زندگی می گذرد وبه انسان توجهی ندارد این انسان است که باید به زندگی اهمیت بدهد وآن را کنترل کند.

در زندگی،شروع وپایان آن مهم نیست فاصله زمانی بین آن دومهم است فاصله ای میان مرگ وتولداست....

این فاصله زمانی را باید مورد توجه قرار داد تا بتوان در زندگی موفق شد وماند.

اگر عشق در این میان جایی را اشغال کرد به آن توجه بایدداشت چون تنها رغیب سر سخت انسان در زندگی همین عشق است که به راحتی انسان را ازپای در می آورد.

عشق...عشق...همان عنصری است که تابه حال هیچ دانشمندی نتوانسته آن را نابود یا به وجود آورد.

این عنصر در ذات انسان جای زیادی را گرفته و مختص خود قرار داده است.

عشق شاخه های مختلف دارد،عشق معنوی،عشق مادی وعشق الکی یادور خالی.

عشق معنوی همان عشق واحساسی است که در ذات انسان است و به خداوند که خالق اوست وبه اولیاءالله نسبت داده میشود.

عشق مادی،همان احساس درونی است که در انسان رخنه کرده وبه مال،فرزند،زن وزندگی مادی ودنیوی نسبت داده می شود.

عشق دور خالی یا الکی، همان عشقی است که انسان در جوانی به هرچیز نسبت می دهد وبرای او اهمیت ندارد که این عشق چه مقدار مهم است......

 


+ نوشته شـــده در جمعه 91/4/23ساعــت 8:22 صبح تــوسط عباس قادری | نظر
خدایا خسته شدم از گناهانم....

اللهم الغفرلی الذنوب التی تهتک العصم،اللهم الغفرلی الذنوب التی تنزل النقم،اللهم الغفرلی الذنوب التی تغیر النعم، اللهم الغفرلی

الذنوب التی تحبس الدعا،اللهم اغفرلی الذنوب التی تنزل البلا،اللهم اغفرلی کل ذنب اذنبته وکل خطیئته اخطاتها.

خدایا،ببخش آن گناهانی راکه پرده عصمتم و رازهایم را میدرد،ببخش آن گناهانی راکه برمن نازل می کند عذاب هار،پروردگارا،ببخش بر من آن

گناهانی راکه نعمتت را بر من میبندد،پروردگارا،ببخش برمن آن گناهانی را که موجب اجابت نشدن دعایم می شود،پروردگارا،ببخش بر من آن

گناهانی را که برمن بلا نازل میکند،خداوندا،هرگناهی که مرتکب شده ام وهر خطایی که ازمن سر زده است همه راببخش........

خدایا تابه حال گناهان زیادی ازمن بنده سر زده اما تو بر تمام آنها پرده پوشانذی و بااینکه مرا ازخودم بهتر می شناسی مرا درنزد مردم

وخانواده پاک وخوب نشان دادی ...

خدایا توبسیار آمرزنده تر ازآن چیزی هستی که مابندگان فکر می کنیم،اللهم انا عبدک ضعیف المسکین.

خدایا من بنده ضعیف وبی توان تو هستم.

خداونداچگونه در اتش دوزخ آرام گیرم در حالی که به عفو وبخشش از سوی تو امیدوارم.

خدایا توبه میکنم واز گناهان ووسوسه های شیطانی بر تو پناه می آورم...................


+ نوشته شـــده در پنج شنبه 91/4/22ساعــت 11:21 عصر تــوسط عباس قادری | نظر
دلم شکته،به راهنمایی نیاز دارم

دیگه قول می دم به هیچ انسانی دل نبندم به هرکس دل بستم ودلمو بهش دادم،دلمو گرفت وبعد فهمیدم کس دیگه ای رو دوست داره.

اینم از بخت بد منه.

بعد باخودم گفتم اگه به آشنا دل ببندم شاید دلمو بیرون نندازه ،ولی این دفعه هم داره بهم ثابت میشه که من دارم میشم بازیچه دست بعضی شاید ازسادگی بیش از حدم باشه شاید هم از این باشه که زود دل میبندم.نمی دونم تا الان یک انگیزه داشتم برای درس خوندن ولی الان همون انگیزه ی کوچولو روهم دیگه ندارم دوست دارم یکی باشه که بشه باهاش درد دل کرد اما هیچ کس نیست که بتونم بهش اعتمادکنم.

این بزرگ ترین بدبختی هر انسان که نتونه دلش رو کنترل کنه خیلی بده...خیلی...


+ نوشته شـــده در پنج شنبه 91/4/15ساعــت 3:29 عصر تــوسط عباس قادری | نظر
بازهم شرمنده پدر و مادم شدم...

امروز رفتم کارنامه تحصیلی ام روبگیرم،از اول خرداد که خودم میدونستم چه درس هایی ضعف دارم تلاش کردم ضعفم روبرطرف کنم اما نشد وحالا شرمنده پدر ومادرم شدم.وااااایشرمنده

ریاضی،ریاضی،وای که عجب درس سخت وتلخیه مثل بعضی از مدرس هاش.از آخر هم همون چیزی که ازش می ترسیدم به سرم اومد تجدید....

اونم چه درسی ریاضی که مطمئن بودم بالاخره یه روزی جلوش کم میارم که آوردم.

تودفتر مدرسه وقتی جلوی معاون ایستادم وگفتم کارنامه گفت بیا پسرم اینجا تابگردم بهت کارنامه ات رو بدم .

رفتم جلو راستشو بخواین می دونستم خراب کردم،معاون گشت دنباله کارنامه تاچشمش افتاد به اسمم گفت فلانی گفتم درخدمتم آقا گفت خوبه،خوبه...

گفتم: تجدیدنشدم اقا؟

  گفت:چرا ولی درسیه که ازکلاس شما فقط 8 نفر از 28 نفر قبول شدن!

اشک تو چشمام حلقه زد جلوی مادر یکی از دانش آموزایی که اومده بود برای ثبت نام محکم زدم توسرم ویه قطره اشک از گوشه چشمم با معاون بای بای کرد.

معاون گفت:فلانی سخت نگیر درکت می کنم،من قضیه رو میدونم.

گفتم:کدوم قضیه آقا.؟

گفت:من میدونم معلمتون بد درس می ده اما تا حالا کسی جرعت اعتراض به اونو پیش مانداشته...

حلا اون درسی که من ازش میترسیدم به من غلبه کرد ومن توانایی استقامت جلواونو نداشتم و کمرم روشکوند.این ترس به واقعیت تبدیل شدو حالاترسی بزرگ تر دلم افتاده،ترس از اینکه کارنامه رو با اون نمره های بد به پدرم نشون بدم.

هرچی به پدرم بگم که:معلم بد درس می داده قبول نمی کنه ومیگه تودرس نخوندی گناه معلم چیه؟

موندم چی بگم از همه چی می ترسم حالا باید سعی کنم سال دیگه هم کنکور هم امتحان های سال دیگه رو خوب بدم وبدون ترس کارنامه ام رو سال دیگه بگیرم وبا رتبه دو، سه رقمی توکنکور قبول بشم. گریه‌آور


+ نوشته شـــده در دوشنبه 91/4/5ساعــت 10:32 صبح تــوسط عباس قادری | نظر