همیشه منتظرت هستم
بی آن که در رکود نشستن باشم
همیشه منتظرت هستم
چونان که من
همیشه در راهم
همیشه در حرکت هستم
همیشه در مقابله
تو مثل ماه
ستاره
خورشید
همیشه هستی
و می درخشی از بدر
و می رسی از کعبه
و ذوالفقار را باز می کنی
و ظلم را می بندی
همیشه منتظرت هستم
ای عدل وعده داده شده.
این کوچه
این خیابان
این تاریخ
خطی از انتظار تو را دارد
و خسته است
تو ناظری
تو می دانی
ظهور کن
ظهور کن که منتظرت هستم
ظهور کن که منتظرت هستم
|
اولین موشک ماهواره بر ایران به فضا پرتاپ شد ودر مدار زمین قرار گرفت.........................:::::::""""""""«««««»»»»»»؟؟؟
حالا به ریش نداشته اباما وبوش باید خندید................................؟؟؟"««»»
آقای ابوما حالا گزینه ها رو روکن تابرات روکنیمپس فقط سکوت کن..."
واژه فراماسونری از freestone mason به معنی بنّای آزاد گرفته شده است. کسی که عضو فراماسونری است فراماسون و ساختمانی که مرکز فعالیت ماسونهاست لژ نامیده میشود.یکی از بزرگترین اهداف گروه های ماسونی این است که زمینه را برای حکومت فردی از بین ماسون ها با عنوان نمادین ضد مسیح (Antichrist = دجال)، یا به تعبیر دیگر فرعون جدید (New Pharaoh) آماده کنند. فراماسونری جمعیتی سرّی است که کسی به راحتی نمی تواند در حریم آن نفوذ کند و اگر هم راه یافت، مکلف است اسرار آن را مکتوم نگه دارد و هدف نهائی آن ایجاد یک حکومت جهانی «شیطانی» است و برای پیاده کردن آن در سراسر عالم، به یک مبارزه وسیع دست زده اند.فراماسونری عمده ی تعلیمات خود را از حکومت طاغوتی و شیطانی مصر باستان کسب کرده است، هر چند تعالیم اندکی نیز از بقیه ی حکومت های الحادی فراگرفته است. در هر صورت رد پای حکومت طاغوتی فرعون های مصر باستان را می توان در سراسر تعالیم ماسونی یافت. یکی از نمادهایی که در فراماسونری کاربرد فراوان دارد، علامت و نماد « چشم جهان بین :All seeing eye » است که به صورت یک هرم و چشم در انتهای آن می باشد. این نماد مربوط به یکی از خدایان مصر باستان بوده است.
بخشی از عقاید ماسون ها که کاملاً اثبات شده اند، عبارتند از:
بزرگداشت الهه های ملل باستان، مانند ایزس، لات و ... و احترام به عقاید جاهلی ملل باستان
ادعای روشنی بخش بودن شیطان
بزرگداشت شیطان و نمادهای شیطانی
اعتقاد به اینکه زن و مرد اولیه، که مقام نیمه خدایی دارند، خالق نسل کره ی زمین هستند نه خداوند یکتا. اعتقاد به ماتریالیسم (ماده گرایی) و عدم اعتقاد به روح و مسایل فرامادی.
اعتقاد قوی به آداب و رسوم مصر باستان که این مطلب کفرآمیز و شرک آمیز بودن عقاید آنها را توأماً نشان می دهد.
اعتقاد فراوان به اومانیسم.
اعتقاد به سلیمان نه به عنوان نبی بلکه به عنوان پادشاه، جادوگر و ماسون اعظم.
گروه های ماسونی 33 مرتبه و 33 درجه دارند. شخصی که به درجه ی 33 می رسد ، قدرت زیادی داشته و ماسون اعظم نامیده می شود. این شخص بالاترین مقام لژ را در اختیار دارد. فراماسونها برای رتبه بندی های ماسونی و... در لژها گرد هم می آیند.از جمله مناسک فراماسونها و شیطان پرستان برای جلب رضایت شیطان و بهره مندی از امدادهای او در این گردهمایی ها انجام «قربانی» است که معمولاً کودکان برای آن انتخاب می شوند. انجام مراسم قربانی بر زمین شطرنجی، بین دو ستون نور و ظلمت، در اوقاتی خاصّ صورت می گیرد.
فراماسونری برای نابودی بزرگترین مانع سد راه خود که دین و خداپرستی می باشد، مکتب اومانیزم(انسان پرستی) را ابداع کرده است تا تقدّس انسانیت را جایگزین تقدّس الوهیت نماید. جی. دی. باک در کتاب «فراماسونری اسرارآمیز» می نویسد: «تنها خدایی که فراماسونری قبول دارد انسان است». امروز فراماسونری با محور قرار دادن مکاتب اومانیزم و اپیکوریزم(لذت پرستی) در حوز? فعالیتهای فرهنگی- اجتماعی خود به دو دستاویز محکم برای جلب اکثریت گمراه جامع? بشری دست یافته است.
فراماسونها به شدت نمادگرا هستند. نمادها در اثر تکرار، به صورت ناخودآگاه در اذهان تثبیت می شوند. یکی از نمادهای فراماسونری، برج باریک و بلندی است که رأس آن به شکل هرم بوده و «اُبِلیسک» نام دارد. این نماد در میادین بیشتر شهرهای غرب خودنمایی می کند. حضور این نماد در هر کجای جهان نشان دهندة حضور و سلطة فراماسونها بر مقدّرات آن سرزمین است. بزرگترین ابلیسک دنیا در شهر واشنگتن ساخته شده که ارتفاع آن به 555 متر می رسد و رؤسای جمهور آمریکا سوگند خود را در پای آن یاد می کنند.ابلسیک نماد ابلیس و سمبل آلت تناسلی یکی از شیاطین اساطیری است که در مصر باستان مظهر زایندگی و باروری قلمداد می شد و در فراماسونری مظهر لذت و حیات بوده و دارای تقدّس است.
علامت پرگار و گونیا و زمین شطرنجی نیز از نمادهای فراماسونری است. یکی از دیگر نمادهای اصلیِ فراماسونری «هرم» است که در معماری برخی از بناها در غرب مورد استفاده قرار می گیرد و متأسفانه در معماری کشورهای اسلامی نیز وارد شده است. بر اسکناس دلار آمریکا ابلیسکی با هرم ناتمام و چشم جهان بینِ ایلومیناتی نقش شده که در نمادهای ماسونی به معنای این است که: «ما سهم خود را انجام دادهایم و با ظهور لوسیفر (ابلیس یا ناجی بزرگ ماسونها) هرم کامل خواهد شد».
مثل باران بیریا و سادهای
چون دعا، مهمان هر سجادهای
باز هم میایی از یک راه دور
شهر را پر میکنی از عطر و نور
با تهیدستان محبت میکنی
شادمانی را تو قسمت میکنی...
رابعه راد
آن روز فریاد همه
«الله اکبر» میشود
نخل امید بیکسان
پُر شاخه، پُر بر میشود
از کعبه بانگی آشنا
تا آسمانها میرسد
از ریشه میمیرد ستم
دور پلیدان میرود
مهدی میاید بعد از او
دنیا دگرگون میشود
سنگدل سنگیندلان
آن روز، پر خون میشود
مصطفی رحماندوست
ای پسر آدم هر گاه دیدی پروردگار منزهت نعمت هایش را پی در پی به تو عطا می فرماید در حالی که تو او را معصیت و نا فرمانی می نمایی پس از او بر حذر باش!(امام علی(ع))
ای کاش از این ماه رمضون که خدا دوباره ما رو بهش راه داد غیر گشنگی و تشنگی چیز دیگه ای هم می فهمیدیم.
ای کاش واقعا می شد جلو این زبونمونو بگیریم
ای کاش می شد پشت سر کسی حرف نزنیم و مرد باشیم
ای کاش می رفتیم پول مردمو می دادیم به جا روزه
ای کاش بریم با اونکه سالها باهاش قهریم آشتی کنیم
ای کاش انقد سر کار سر پول سر موقعیت اجتماعی و کاری دروغ نمی گفتیم
ای کاش یه دفعه یه دفعه کار یه بدبختی که هر روز می آد دم در دفتر ما تو اداره شرکت تو مغازه فقط برا رضای خدا راه مینداختیم و کلی از مشکلتاشو حل می کردیم
کاش... هممون می دونیم....
و عطش شدید درونم راجز وصل تو فرو نمی نشاند و سوز عشقم را جز دیدار تو خاموش نمی سازد (امام سجاد(ع)
می خور که صد گناه زاغیار در حجاب
بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند
خوش به حال اون کسی که دل یه بنده گرفتاری رو شاد کنه و خنده بر لب یه بیچاره ای بشونه.
گفتم هوای میکده غم می برد ز دل
گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند
گفتم شراب و خرقه نه آیین مذهبست
گفت این عمل به مذهب پیر مغان کنند
میزی برای کار
کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی برای سنگ
این بود زندگی!؟
...............................
دیوونه کیه ؟
عاقل کیه ؟
جونور کامل کیه ؟
واسطه نیار به عزتت خمارم
حوصله هیچ کسی رو ندارم
کفر نمی گم سئوال دارم
یک تریلی محال دارم
تازه داره حالیم میشه چیکارم
می چرخم و می چرخونم سیّارم
تازه دیدم حرف حسابت منم
طلای نابت منم
تازه دیدم که دل دارم بستمش !
"راه" دیدم نرفته بود "رفتمش "
"جوانه" نشکفته را "رستمش "
"ویروس" که بود حالیش نبود "هستمش"
جواب زنده بودنم مرگ نیود ! جون شما بود ؟
مردن من مردن یک برگ نبود ! تو رو خدا بود
اون همه افسانه رو افسون ولش !!
این دل پر خون ولش !
دلهره گم کردن " گدار" مارون ولش !
تماشای پرنده ها بالای " کارون" ولش؟
خیابونا ، سوت زدنا ، شپ شپ بارون ولش
دیوونه کیه ؟
عاقل کیه ؟
جونوور کامل کیه
گفتی بیا زندگی خیلی زیباست ! دویدم !!
چشم فرستادی برام
تا ببینم
که دیدم
پرسیدم این آتش بازی تو آسمون معناش چیه ؟
کنار این جوی روون نعناش چیه ؟
این همه راز
این همه رمز
این همه سرو اسرار معماست ؟
آوردی حیرونم کنی که چی بشه ؟ نه والله !
مات و پریشونم کنی که چی بشه ؟ نه بالله !
پریشونت نبودم ؟!
من
حیرونت نبودم ؟!
تازه داشتم می فهمیدم که فهم من چقدر کمه !
"اتم " تو دنیای خودش حریف صدتا رستمه !
گفتی ببند چشماتو وقت رفتنه !
انجیر می خواد دنیا بیاد آهن و فسفرش کمه !
چشمای من آهن انجیر شدن !
حلقه ای از حلقه ی زنجیر شدن !
عمو زنجیر باف زنجیر تو بنازم
چشم من و انجیر تو بنازم !
دیوونه کیه
عاقل کیه
جونور کامل کیه ؟!
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود صدا در گلو شکست
تا آمدن با تو خدا حافظی کنم
بغض امان نداد و خدا... در گلو شکست
اعدا عدوک نفسک التى بین جنیک
دشمنترین دشمنان تو، نفس بدفرماى تو است که در میان دو پهلوى تو (در درون تو ) قرار دارد.
در پاسخ گفت : از آنجا که به هر دشمنى نیکى کنى ، دوست تو گردد، مگر نفس اماره که هر چه او را بیشتر مدارا کنى ، مخالفتش زیاد مى شود. بنابراین دشمنترین دشمنان خواهد بود.
فرشته خوى شود آدمى به کم خوردن |
وگر خورد چو بهائم (427) بیوفتد چو جماد |
مراد هرکه برآرى مرید امر تو گشت |
خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد |
یهودى مى گفت : سوگند به تورات ، اگر سخنم نادرست باشد مانند تو پیرو اسلام گردم .
یکى یهود و مسلمان نزاع مى کردند |
چنانکه خنده گرفت از حدیث ایشانم |
به طیره گفت مسلمان : گرین قباله من |
درست نیست خدایا یهود میرانم |
یهود گفت : به تورات مى خورم سوگند |
وگر خلاف کنم ، همچو تو مسلمانم |
گر از بسط زمین ، عقل منعدم گردد به خود گمان نبرد هیچکس که نادانم
پدر خردمند چوپان گفت : ((به مردم نیکى کن ، ولى به اندازه ، نه به حدى که طرف را لوس کند و مغرور و خیره سر نماید.))
شبانى با پدر گفت اى خردمند |
مرا تعلیم ده پیرانه (443) یک چند |
بگفتا: نیک مردى کن نه چندان |
که گردد خیره ، گرگ تیزدندان |
حکیمى او را دید و به او گفت : ((اى احمق ! بیهوده کوشش نکن و تا سرزنشگران تو را مورد سرزنش قرار نداده اند این خیال باطل را از سرت بیرون کن ، زیرا الاغ از تو سخن نمى آموزد، ولى تو مى توانى خاموشى را از الاغ و سایر چارپایان بیاموزى . ))
حکیمى گفتش اى نادان چه کوشى |
در این سودا بترس از لولائم (444) |
نیاموزد بهایم (445) از تو گفتار |
تو خاموشى بیاموز از بهائم |
هر که تاءمل نکند در جواب |
بیشتر آید سخنش ناصواب |
یا سخن آراى چو مردم بهوش |
یا بنشین همچو بائم خموش |
صبر و حوصله لقمان در سؤ ال نکردن |
لقمان دید آهنى در دست حضرت داوود علیه السلام است و همچون موم در نزد او نرم مى شود و او هرگونه بخواهد آن را مى سازد، چون مى دانست که بدون پرسیدن ، معلوم مى شود که داوود علیه السلام چه مى خواهد بسازد. از او سؤ ال نکرد، بلکه صبر کرد تا اینکه فهمید داوود علیه السلام به وسیله آن آهن ، زره ساخت .
چو لقمان دید کاندر دست داوود |
همى آهن به معجز موم گردد |
نپرسیدش چه مى سازى که دانست |
که بى پرسیدنش معلوم گردد |
نیکى به بدان ، براى هدایت آنها |
پارسایى در مناجات خود مى گفت : ((خدایا! بر بدان رحمت بفرست ، اما نیکان خود رحمتند و آنها را نیک آفریده اى . ))
از این رو مى گویند: فریدون (شاه باستانى که بر ضحاک ستمگر پیروز شد و خود به جاى او نشست ) دستور داد خیمه بزرگ شاهى براى او در زمینى وسیع ساختند. پس از آنکه آن سراپرده زیبا و عالى تکمیل شد، به نقاشان چنین دستور داد تا این را در اطراف آن خیمه با خط زیبا و درشت بنویسند و رنگ آمیزى کنند:
((اى خردمند! با بدکاران به نیکى رفتار کن ، تا به پیروزى از تو راه نیکان را برگزینند.))
فریدون گفت : نقاشان چین را |
که پیرامون خرگاهش بدوزند |
بدان را نیک دار، اى مرد هشیار! |
که نیکان خود بزرگ و نیک روزند |
محرومیت اهل کمال از زینتهاى دنیا |
از یکى از بزرگان پرسیدند: ((با اینکه دست راست داراى چندین فضیلت و کمال است ، چرا بعضى انگشتر را در دست چپ مى کنند؟))
او در پاسخ گفت : ((مگر نمى دانى که همیشه اهل کمال و صاحبان فضل ، از نعمتهاى دنیا محروم هستند؟!))
آنکه حظ آفرید و روزى داد |
یا فضیلت همى دهد یا بخت (446) |
یا بخشنده باش یا آزادمرد |
از حکیم فرزانه اى پرسیدند: با اینکه خداوند چندین درخت مشهور و بارور آفریده است ، مردم هیچ کدام از آنها را به عنوان ((آزاد)) یاد نکنند، مگر درخت ((سرو)) را با اینکه این درخت میوه ندارد، حکمت چیست که تنها این درخت را آزاده خوانند و از او به نیکى یاد نمایند؟!(447)
به آنچه مى گذرد دل منه که دجله بسى |
پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد |
گرت ز دست برآید، چو نخل باش کریم |
ورت ز دست نیاید، چو سرو باش آزاد |
پایان این کتاب را با قسمت پایانى گلستان سعدى ، تغییر در عبارت پردازى ، زینب مى دهیم که گوید:
((غالب گفتار سعدى ، طرب انگیز است و طیبت آمیز...بر راءى روشن صاحبدلان که روى سخن در ایشان است ، پوشیده نماند که در موعظه هاى شافى را در سلک عبارت کشیده است و داروى تلخ نصیحت ، به شهد ظرافت برآمیخته تا طبع ملول ایشان ، از دولت قبول ، محروم نماند.))
الحمد لله رب العالمین
ما نصیحت به جاى خود کردیم |
روزگارى در این به سر بردیم |
گر نیاید به گوش رغبت کس |
بر رسولان پیام باشد و بس |
به امید بهروزى و پیروزى و سرانجام نیک