بسم الله الرحمن الرحیم:
من به خال لبت اى دوست گرفتار شدم چشم بیمــــار تــــو را دیــدم و بیمار شدم
فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم همچــــو منصــور خــــــریدار سرِ دار شدم
غم دلدار فکنده است به جانم، شررى کـــه بـــه جــــان آمدم و شهره بازار شدم
درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم
جــــامــه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم خــــرقــــه پیــــر خـــراباتى و هشیار شدم
واعـــظ شهــر کــه از پند خود آزارم داد از دم رنــــد مــــىآلــــوده مــــَددکار شدم
بگـــذاریــــد کــــه از بتکــده یادى بکنم مـــن کـــه با دستِ بت میکده، بیدار شدم
تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی
تو طبیب دل مایی ز چه بیمار شدی
تو که فارغ شده بودی ز همه کون و مکان
دار منصور بریدی همه تن دار شدی
عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر
ای که در قول و عمل شهره بازار شدی
مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی
وه که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی
خرقه پیر خراباتی ما سیره توست
امت از گفته در بار تو هشیار شدی
واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی
دم عیسی مسیح از تو دیدار شدی
یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم
ببریدی ز همه خلق و به خلق یار شدی
سلام رفقا.
می خواهم از کسی برایتان بگویم که کل زندگیش شده ایران واسلام.
از یک روحانی نه ببخشید ازیک ایرانی دلسوز که نسبت به هموطنان وبرادران دینیش از هرکسی غیر از خدا دلسوزتر ومهربان تر است.
آره رفقا اون مرد آسمونی اسمش سید علی ویار خراسانی امام خمینی«ره»است،که بعد ازارتحال جانسوز امام به سفارش ایشان سید علی به رهبری ونائبی امام زمان در غیابشان انتخاب شدند.
اگربه عکس های سه چهار سال پیش سیدخراسانی رو یک نگاه بندازید می بینید نسبت به اون وقت ها چقدر شکسته شدن.
ما ایرانی ها از زندگی سیدخراسانی بی خبریم.فرش زیر پای سید مثل فرش اتاق فقراء است،ولی با اینکه تابه حال ندیدمش خیلی دوسش دارم.نمیدونم شماهم همین حس رو نسبت به سید دارید یانه؟!!!!!
سید:وقتی رفیق های آسمونی وافلاکیت بودند که اینقدر غمگین نبودی؟
چرا اینقدر غمگینی؟
ای کاش من هم چهره ی ماه ونورانیت را می بوسیدم........................
ای کاش........
ای کاش ......
ای کاش .......
ای کاش .......
ای کاش......
و چشمانت رازِ آتش است.
و عشقت پیروزیِ آدمیست
هنگامی که به جنگِ تقدیر میشتابد.
و آغوشت
اندک جایی برای زیستن
اندک جایی برای مردن
و گریزِ از شهر
که با هزار انگشت
به وقاحت
پاکیِ آسمان را متهم میکند.
یار خراسانی
من عاشـق آن رهبــر نورانــی خـویشم آن دلبــر وارستــهعـرفـانـی خــویشم
عمـری است غمیـنم ز پریشانـی آن یار هـر چنـد که محزون ز پریشانی خویشم
در دام بـلایت شـده ام سخـت گرفتـار امـواج بـلای دل طوفــانــی خـویشم
چون نقـش نگـارین تو بر دیـده در افتــد گمگشتــ? این دیـد? بـارانــی خـویشم
زان لحظه که مجنون شدم از زلف سیاهت در کوهم و در دشـت و بیـابـانی خـویشم
از شـوق وصال تو چه ویرانـه شد این دل چندی است که شاد ازدل ویـرانی خویشم
یک لحظه پشیمان نشدم از غم آن دوست عمری است که مشغول نگهبـانی خـویشم
دل کنـده ام از عـالـم دنیــایـی و لیکـن دلـبستــ? آن یـار خـراسـانــی خـویشم
تـوفیـق زیـارت بـه جمـالـش نـدهنــدم این غــم به که گویم غم پنهانـی خـویشم
زان روز که در بنـد نگـاه تـو اسیـرم افسـرد? دیـدارم و زنـدانــی خـویشم
سرباز و نگهبـانـم و هم حامـی جـان از جـمهـوری اسـلامـی ایـرانــی خـویشـم
من گـرچـه در ایـن دایـره شاعـر نیم امـا تضمیـن گـر شعریش به نـادانـی خویشم
حمیدرضا فاطمی
سروده مقام معظم رهبری
سرخوش زسبـوی غم پنهــانی خویشم چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگـویـم زکم و بیـش چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم
لـب بـاز نکـردم به خروشـی و فغـانی مـن محـرم راز دل طـوفــانـی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی عمری است پشیمان زپشیمانی خویشم
از شوق شکرخند لبـش جان نسپـردم شرمنـده جانـان ز گران جانـی خویشم
بشکسته تر ازخویش ندیدم به همه عمر افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
هر چند « امین » بست? دنیا نیـم اما دلـبـسـتـ? یــاران خــراسـانـی خویشم.
نامه ی فرزند شهید مفقودالاثر به پدر...
تو همه خوبها سری مفقودالاثری منم وبی پدری باباجون
ای پیش پرواز کبوتر های زخمی بابای مفقودالاثر بابای زخمی
تا یاد دارم برگی ازتاریخ بودی یک قاب چوبی روی دست میخ بودی
توی کتابم هرچه باباآب می داد مادر نشانم عکس توی قاب می داد
اینجا کنار قاب عکست جان سپردم از بس که ازاین هفته هاسرکوفت خوردم
توهمه خوبها سری مفقود الاثری منم وبی پدری باباجون
من بیست سالم شد هنوزم توی قابی خوب لااقل حرفی بزن مرد حسابی
یک بارهم از گیرودار قاب ردشو از توی سیم خاردارقاب ردشو
برگرد تنها یک بغل بابای من باش یا یک بغل بابابیا وجای من باش
ای دست هایت آرزوی دست هایم ناز وادایم مانده روی دست هایم
شاید توهم شرمنده یک مشت خاکی جا مانده در ماجرای بی پلاکی
عیبی ندارد خاک هم باشی قبول است یک چفیه ویک ساک هم باشی قبول است
امشب عروسی می کنم جای توخالی پای قباله جای امضای تو خاااااالی
ای عکس هایت روی زخم دل نمک پاش یک بار هم بابای معلوم الاثر باش
توهمه خوبا سری مفقودالاثری منم وبی پدری باباجون
بسم الله الرحمن الرحیم
پدری از بین افلاکی ها...
من پدری دارم که قلبش همانند آسمان آبی وپاک است اما نمی دانم چرا هرچه می شود به او تهمت می زنند حتی وقتی اوبا بسیجان خود صحبت می کند می گویند آری او.... خودتان باید بتوانید بقیه اشرا کامل کنید.
او مردی بی نظیر است چون به هنگام نیاز ملت به حکم آقا امام خامنه ای به جنگ نرم علیه دشمن می پردازد.
شب ها دیر به خانه می آید نمی دانم چرا از یک طرف مادرم واز طرفی برادران بزرگترم می گویند مشکوک است...آخه اونها مه به محل کار پدر نرفته اند خبری ندارند نمی دانم چرا اورا بد پیش ما جلوه داده اند.
مادرم همانند دریا پاک است اما زود باور وقتی کسی به اوچیزی میگوید که مطمئن نیست مادرم زود کفدست پدر می گزارد ودعوای لفظی پیش میآید.
پدرم در زمان جنگ در بین افلاکی هایی مانند شهید علی صیاد شیرازی وشهید کاوه و...بوده است.
پدرم هیچی برای ما کم نذاشت جز وقت.
او در بین گل های بهشت تکتاز است
بسم الله الرحمن الرحیم.
گاهی اوقات وقتی اسم شهید توی مجلس هامی اومد اونایی که می شناختنش خاطرات جنگ وبرای همنشین هاشون می گفتندوهمه گوش فرا می دادند مخصوصا ما بچه ها که اون موقع سنی نداشتیم ولی الان اصلا اسمی از شهداء توی مجلس برده نمی شه نمی دونم چرا؟ولی اینو می دونم که به جای اسم شهید حرف از اینه که کی یارانه هارو میریزن؟کی بازی جام باشگاه های اروپاست؟و...
گاهی اوقات هم از این تومجلس ها صحبت می شه که مگن راسته که آقای رئیس جمهور می خواد اجناس رو گرون کنه؟ من نمی دونم با اینکه رئیس جمهور ما این همه خدمت کرده چرا بازهم پشت سر بنده خدا حرف می زنن؟
بگزریم،خلاصه اسم ورسم شهداء توی مجلس ها کم شده یا اصلا نیست!.
آخه هر چی باشه اون ها کم برای ما مایه نذاشتن بگیم جونشون کمه چون از زن وبچه وپدر ومادر وخواهر وبردارشون گذشتن برای آسایش امروز ما.
ما از الست طایفه ای سینه خسته ایم
مــا بـچـه هـای مـادر پـهـلـو شکسته ایم
امـروز اگـر سـیـنـه و زنـجیــر مـی زنــیــم
فردا به عشق فاطمه شمشیر می زنیم
مــا را نـبــی قـبـیـلــه سلمان خطاب کرد
روی غـرور و غـیـرت مـاهـم حـسـاب کرد
از مــا بـتـرس طــایــفــه ای پــر اراده ایــم
مــا مـثـل کـوه پشـت سید علی ایـستاده ایم
از علی(ع) تا به علی(مدظله) فاصله یک آینه است
آن علی(ع) از نجف و این علی(مدظله) از خامنه است