سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خسته شدم از نوشتن بی تاثیر

خسته شدم از نوشتن بی تاثیر....


+ نوشته شـــده در یکشنبه 91/3/28ساعــت 9:52 عصر تــوسط عباس قادری | نظر
مبعث پیامبر نور و رحمت

جان جهان و فخر زمان است مصطفی

قدرش فزون تر از رمضان است مصطفی

آن خاتم و امام و امید و رسول دین

یکتا سپهر کون و مکان است مصطفی . . .

عید مبعث مبارک


+ نوشته شـــده در یکشنبه 91/3/28ساعــت 9:50 عصر تــوسط عباس قادری | نظر
چیدن گل بی خار از هر گلی راحت تر است!

چیدن گل بی خاراز هر گلی راحت تر است!


+ نوشته شـــده در جمعه 91/3/19ساعــت 1:21 عصر تــوسط عباس قادری | نظر
تسلیت/تبریک

بیست وسومین سالروز ارتحال امام خمینی«ره»بنیان گذار فقید جمهوری اسلامی ایران را به تمام شیعیان وایرانیان جهان تسلیت میگویم.

وهمچنین میلاد با سعادت اولین اختر تابناک امامت برادر محمد پیامبر«ص»علی «ع»را به تمامی مسلمین جهان تبریک میگویم.


+ نوشته شـــده در یکشنبه 91/3/14ساعــت 7:31 عصر تــوسط عباس قادری | نظر
طلای ناب،هزاران چشم درزیرخاک،شش گوشه ی خوزستان.

 وقتی چشام بارونیه

غم تودلم زندونیه میرم خوزستان

قلبم وقتی سیاه میشه

لبریزه از گناه میشه میرم خوزستان

کرب وبلای ایران

شیش گوشه ی خوزستان

مظلوم حسین جان

عجب حال وهوائیه

غروب های طلائیه

راه شهادت وبهشت

همه می گن سه راهیه

اینجا همت بی سر شده

میر ابزلی پرپر شده

داد از غریبی

عشق رو اینجا نشون دادن

باکری هامون جون دادن

داد از غریبی 

کرب وبلای ایران

شیش گوشه ی خوزستان

مظلوم حسین جان

 طلائیه که میری راوی ها تعریف میکنن مگن: اینجا زیر خاک پر از طلای نابه،پر از بدن هایه که مادر پدراشون منتظرشون ولی هنوز پیدانشده ،می گن اینجا هزاران چشم زیرخاکه،صداهایی که ما ها نمی شنویم،مادری که بلند میشه میاد طلائیه ولی پسرش نمی تونه به احترام مادرش از جابلند شه.

از زیر خاک های این سرزمین صدا میاد،

صدای آشنا میاد،

آی مادرای چشم به راه صدای بچه هامیاد.

اینجا خاکش طلا داره

 تربت کربلا داره.

خدامی دونه

خاکش همه سرشتمه

حسینیش بهشتمه

خدا می دونه

کرب وبلای ایران

شیش گوشه ی خوزستان

مظلوم حسین جان


+ نوشته شـــده در جمعه 91/3/12ساعــت 8:55 عصر تــوسط عباس قادری | نظر
شهداء

**بسم رب الشهداءوالصدیقین**

امروز برای شهدا وقت نداریم

ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم

با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است

ما بهر ملا قات خدا وقت نداریم

چون فرد مهمی شده نفس دغل ما

اندازه یک قبله دعا ، وقت نداریم

در کوفه تن ،غیرت ما خانه نشین است

بهر سفر کرب و بلا ، وقت نداریم

تقویم گرفتاری ما پر شد ه از زرد

ای سرخ ، گل لاله ، تو را وقت نداریم

هر چند که خوب است شهیدانه بمیریم

خوب است ، ولی حیف که ما وقت نداریم


 


+ نوشته شـــده در پنج شنبه 91/3/11ساعــت 11:33 عصر تــوسط عباس قادری | نظر
فاصله توبه تا شهادت

شب عملیات رمضان من آرپی‌جی‌زن بودم و دو کمک آرپی‌جی‌زن داشتم، یک سرباز و یک بسیجی، در دل شب سیاهی‌ها را می‌شکافتیم و به سمت محل از پیش تعیین شده به پیش می‌رفتیم. در آن میان برادری بسیجی آهسته در گوشم گفت: حاج‌آقا، هیچ می‌دونستی این دوستمون اصلاً نماز نمی‌خونه؟ با لحن ملایمی از آن برادر سرباز پرسیدم: این درسته که شما نماز نمی‌خوانی؟ گفت: بله. گفتم: چرا؟ گفت: من اصلاً بلد نیستم نماز بخوانم! گفتم: اگر در این عملیات شهید بشوی در پیشگاه خدا چه جوابی دربارة نماز خواهی داشت؟ گفت: بله، این حرف درستی است. گفتم: الان که دیگه وقتی برای این کارها نداریم، تو الان توبه کن و تصمیم بگیر که بعد از این عملیات حتماً نمازخواندن را یاد بگیری و این واجب الهی را انجام بدهی، و نمازهای نخوانده‌ات را هم قضا کنی. گفت: حتماً بعد از عملیات این کار را خواهم کرد.

بعد از رد و بدل شدن این‌ صحبت‌ها درگیری شروع شد و باران تیر و ترکش از هر سو ‌بارید و ما به سمت نقطة از پیش تعیین شده همچنان درحال حرکت بودیم. دیدم آن برادر سرباز از ما عقب مانده است، کمک دیگرم را فرستادم ببیند چه اتفاقی افتاده است. برگشت و گفت: می‌گه چیزیم نیست، حالم خوبه، شما برید من خودم را به شما می‌رسونم. کمی که جلوتر رفتیم دیدیم خبری نشد. وقتی دوباره از او خبر گرفتم متوجه شدم که ترکش خمپاره به سرش اصابت کرده بود، چند قدم راه آمده و بعد به شهادت رسیده است. فاصلة میان توبه و تحول او تا پذیرفته‌شدن و شهادتش چندگام صدق بیشتر نبود.

                                                                                                راوی: روحانی آزاده حجت‌الاسلام نریمی‌سا

                                                                                                    برگرفته از وبلاگ لبخندهای خاکی


+ نوشته شـــده در پنج شنبه 91/3/11ساعــت 11:27 عصر تــوسط عباس قادری | نظر
شهادت...شهادت...در راه توچقدر باصفاست....!

    *بسم الرحمن الرحیم*

پس از سال ها برگشتی اما چرا این طوری؟

پس از یک عمر انتظار آمدی،اما چرا بی نام ونشون؟

شهادت...شهادت...در راه توچقدر باصفاست....!

دوچشم پر تر وشب های سنگر وسجده هاشون

دعای خواهر ونامه ی مادر وگریه هاشون

اوج جوونی ولب های خونی وخنده هاشون

چقدر تنگه دل زاره من براشون

میاد اینگار صدای جون دادن هاشون

دلم تنگه برای سینه زنا هاشون

امون از این دلتنگی آی شهداء

ساحل اروندپرواز این دل مقصدش به کرب وبلاست

نیزاره اروند راوی لبیک یکی یکی شهداءست

یادم نمیره جون دادن های همسنگرم

می گفت کنارم اومده زهراتاج سرم

رسون برادر سلام من را به مادرم

وصیت ها دل زار و اشک خونه

خدا حال دل غریبو میدونه

کنار من مادر سادات می خونه

امون از این دلتنگی ای شهدا

غواص خسته ودل شکسته وموج دریا

کنار ساحل وغرق خون ویاد مولا

 


+ نوشته شـــده در یکشنبه 91/3/7ساعــت 5:14 عصر تــوسط عباس قادری | نظر
کوله پشتی ام یادم رفته.....

بسم الله الرحمن الرحیم

از روزی که لب به سخن باز کردم واز آن روز که یادم می آید وگاهی که فیلم های کودکی ام رابرایم پخش می کنند همیشه هر هفته در مجالس معنوی بودم ولب باز هم به این شک دارم که کوله پشتی ام برای آن دنیا آماده باشد....

پیامبر اکرم سفارش کرده اند که:حاسبوا قبل انتوا حاسبوا.

نمی دونم درست نوشتم یا نه ولی به بزرگی خودتون دیگه ببخشید.

چون در این چند سال هر وقت سرم رو روی بالش گزاشتم تا بخوابم گفتم:بنده خدا بیا ببین امروز چقدر ثواب کردی؟چقدر گناه کردی؟ ببین کفه ترازو به کدوم سمت سنگین تره؟هر وقت این کار رو کردم دیدم ثواب آنچنانی ندارم کفه گناهام سنگین تره...!!!

بعدش با خودم می گفتم:مرد حسابی مگه میشه کسی وسوسه شیطون رجیم نشه؟

خودم میدونم که شرمنده کسایی ام که ازشون توی وبلاگم می نویسم ....خیلی هم شرمندشونم...خیلی

نه تنها به اونها مدیونم بلکه به زن وبچه هاشون که یک عمر بی سایه بالا سر زنگی می کنند هم مدیونم...!!!

شاید بتوانم  از این دین در همین نوشتن  وزنده نگه داشتن اسم ورسم شون بکاهم .

تازه باید کوله پشتی ای برای اون دنبام بسازم که بدرم بخوره.

باید شروع کنم که شاید عجلم برسه و نتونم کاری کنم وبدون کوله پشتی از این دنیا سفرکنم که خدا میداند چه اتفاقاتی در سر راهم به وجود آید.


+ نوشته شـــده در جمعه 91/3/5ساعــت 9:40 عصر تــوسط عباس قادری | نظر
وخرمشهر را خدا آزاد کرد..

درد و دلی دارم،من چهار بار رفتم راهیان نور ولی در این چهار بار کاروان مارا به خونین شهر نبردند اگر هم بردند بیرون شهر توقف داشتیم ولی مسجد جامع خونین شهر را تابه حال حتی در رویا هایم هم ندیدم.

خرمشهر را واقعا خدا آزاد کرد.

قهرمانان خرمشهری وایرانی ای که در خرمشهر ماندن تعدا شان کم بود اما35روز مقاومت خالصانه خود را ادامه دادند و تا جایی که توانستند به مقاومتشان ادامه دادند تاروزی که واقعا شاید خسته شدند و خرمشهر سقوط کرد وبه دست غاصبان بعثی افتاد.

دلاور مردان ایرانی والبته خرمشهری 35روز با اقلیت مهمات در خرمشهر ماندن ومقاومت کردن.در زیر باران های گلوله وخمپاره گاهی اوقات خونشان بر آسفالت داغ زمین می پاشید واز خرمشهر خونین شهر ساختندو از ان پس بت شکنان زمانه بر دیوار های خونین شهر می نوشتند:خونین شهر ما می آییم.

خرمشهر بعد از 35رو مقاومت وپایدار بالاخره در چهارم آبان سال هزارو سیصد وپنجاه ونه به دست غاصبان بعثی افتاد.

بعد از 20ماه که نیروهای بعثی در خونین شهر جا خوش کرده بودند بالاخره در سوم خرداد سال هزاروسیصد وشصت ویک با انجام عملیات موفقیت آمیز بیت المقدس باهمکاری وهماهنگی تمام ارگان های نظامی وبا هنر نمایی شهید حسن باقری(غلامحسین افشرده)به تومار خاک های ایرانی بازگشت.

  • منهدم شدند....
  • لشکر 3 زرهی و لشکرهای 11 و 15 پیاده: 80 درصد.
    • لشکرهای 9 و 10 زرهی: 50 درصد.
    • لشکر 7 پیاده: 40 درصد.
    • لشکر 5 مکانیزه و لشکرهای 6 و 12 زرهی: 20 درصد.
    • تیپ‌های 9، 10 و 20 گارد مرزی: 100 درصد.
    • تیپ 109 پیاده: 60 درصد.
    • تیپ‌های 601، 602، 416، 419 پیاده: 50 درصد.
    • تیپ‌های 31، 32 و 33 نیروهای مخصوص به میزان زیاد.
    •  

    دریغ است ایران که ویران شود

    کُنــامِ پلنگـان و شیـران شود

    هرآنکو شود کُشته ز ایران سپاه

    بهشـتِ بـرینـش بـوَد جایگـاه

    چـو ایـران نباشـد تنِ من مباد

    بدین بوم و بر زنده یک تن مباد

    در عملیات غرور آفرین بیت المقدس 19هزار عراقی اسیر شدند.

     

    اسرای عراقی بعد از عملیات


    + نوشته شـــده در سه شنبه 91/3/2ساعــت 12:24 عصر تــوسط عباس قادری | نظر