فاطمه جان اینقدر بین رفتن و ماندن نمان،بمان پیرم مکن ز بار غمت ای جوان بمان
خورشید من به جانب مغرب روان مشو قدری دیگر به خاطر من ای آسمان بمان
مهمان نوبهار علی پا مکش زپا نیلوفر امنتی باغبان....بمان بمان........
ای دلشکسته آه توماراشکسته است ای پرشکسته پر مکش از آسمان بمان
دیگه هر محل کسی به سلامم نمی دهد ای همنشین این دل بی هم زبان بمان
راضی مشو دگر به زمین خوردنم نر بازی نکن تو بادل این پهلوان بمان
فاطمه جان روی مرا اگر به زمین می زنی بزن اما بیا به خاطر این کودکان بمان
سجاده ی تو مهر تو تسبیح ذکر تو تکرار می کنند .....بمااااااااااااااان
در کار خیرحاجت هیچ استخاره ای نیست اینقدر بین رفتن وماندن نمان،بمان
پشت در تا جا یار من گرفت شعله در را بر سر دامن گرفت
میخ کارش وصل کردن بود حیف میخ در یار من را از من گرفت
ازخجالت جای آتش جای دودرنگ سرخی صورت آهن گرفت در همان جاپشت درب باغچه غنچه ی نشکفته
ام مدفن گرفت
بی حیایی که زبغض باغبان خنده گل راازاین گلشن گرفت بعدهادرنامه ای که داده بودکشتن
یارمراگردن گرفت
گفته بود آن روز وقتی فاطمه پشت درب خانه اش مامن گرفت بر دل در آنچان با پازدم که دل هر
دوست ودشمن گرفت
قال رسوال الله (ص):
((ملعون ملعون من یظلم بعدی فاطمة ابنتی و یغصبها حقها و یقتلها)).
مورد نفرین است،مورد نفرین است هر کس پس از من به فاطمه( سلام الله علیها) دخترم ستم کند وحقش را غصب نماید و او را بکشد.
بحار الانوار،ج76،ص354